پَرهــــــــون

مرا خود با تو چیزی در میان است

پَرهــــــــون

مرا خود با تو چیزی در میان است

پَرهــــــــون

هفت سال در بلاگفا نوشتم و حالا در بلاگ.
هفت سال نوشتن برایِ خودم عجیب است!
یعنی بلاگفا اگر کمی صبور بود، مهر 94 وبلاگم را می فرستادم مدرسه :)

آغازِ اینجا: 1394/03/17

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۵
زهرا منصف

پرسونا با یک انرژی تازه بازگشته است. همراهِ ما بمانید. 


پــــــرســـــــــــونا

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۸
زهرا منصف
در قلبم اتفاق های عجیبی در جریان است
مثلاً همین دیشب
گوزنی جفتش را از دست داد
و به نشانۀ سوگ
شاخ هایش را در بطن چپ فرو برد

صدایِ زنی می آمد که می گریست
و سرش را
بی سامان به دهلیزها می کوبید

مادری دختر شش ساله اش را گُم کرده بود
چنگ می انداخت به رگ ها

در قلبم
شبی ست که کودتا شده است...
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۲:۴۴
زهرا منصف
گاهی به آخرین پیراهنم فکر می کنم
که مرگ در آن رخ می دهد...



*غلامرضا بروسان*
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۹
زهرا منصف
همیشه به لحظۀ مرگ فکر می کنم و یک عالمه سوال..
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۷
زهرا منصف

فاصله ی دوست داشتنِ بیش از حد یک آدم و تنفر از او قدرِ سرِ سوزنی ست. و چه اتفاقِ بدی ست اگر از کسی که بی نهایت دوستش داشتی متنفر شوی..


+ کاش آدم ها حواسشان به پس و پیشِ کلماتشان بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۰۱:۲۴
زهرا منصف


                        

    Lewis Hine                        Diane Arbus                            Lewis Hine                            Diane Arbus


از بهترین کارهایی که می‌توانم انجام دهم نگاه کردن است! اینکه می‌گویم بهترین، یعنی که در این کار به بهترین نحو می‌توانم تمرکز کنم و آنقدر دقیق شوم که صداهایِ اطرافم تأثیری بر من نداشته باشد. نگاه به عکس‌ها و کند و کاو در گوشه کنارِ آن‌ها از لذت بخش ترینِ کار‌ها برای من است. گاهی وقتی‌ها از عکسی قصه‌ای در ذهنم روایت می‌شود و گاهی دیگر، یک عکس آنقدر صدا و حرف و کلمه دارد که نفس هام در سینه حبس می‌شود و تنها گوش می‌سپارم به عکس‌ها. عکس هایِ بالا چند فریمِ خیلی خوب از دو عکاسِ خیلی خوب‌تر است. لوئیس هین و دیان آربوس که در عکاسی آنقدر خوب کار کرده‌اند که عکس‌هاشان هنوز زنده‌اند و می‌شود صداهایِ زیادی از آن‌ها شنید. این چهار عکس در بینِ ده‌ها عکسی که از این دو عکاس دیده‌ام از حرف دار ترینِ عکس هاست. خوب چشم‌هاتان را بدوزید به عکس‌ها. نفستان را در سینه حبس کنید و گوش بسپارید به صداهایی که از این بچه‌ها می‌شنوید.

+ با کلیک بررویِ عکس‌ها بزرگ ترش را ببینید.
+ برایِ دیدنِ عکس هایِ بیشترِ این دو عکاس حتماً اسمشان را سرچ کنید و چند دقیقه‌ای را در دنیایِ تصویر و نگریستن غرق شوید. قول می‌دهم این کار را تکرار کنید و همیشه لذت ببرید از این فرآیند.:)
+ بودنتان مدام.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۴:۰۱
زهرا منصف

آن روز به نرگس گفته بودم که وقتی کسی را دوست داری و نمی‌شود که برایش بگویی، اوضاع افتضاح می‌شود. بعدش هیچ کداممان حرفی نزده بودیم و کمی از شربتِ بهار نارنجمان را سر کشیده بودیم. امروز به آذین می‌گفتم که یک جایی از زندگی می‌بینی کسی را دوست داری و هی تویِ رویا با خودت می‌گویی لحظه‌ای برسد و طرف بیاید چشم تو چشم هات بدوزد و بگوید: هی فلانی! دوستت دارم. بعدش یک نقطه بگذارد و بگذارد که تو حرف بزنی و برایش بگویی که تویِ تمامِ روزهایِ قبل، تو هم دوستش داشته‌ای... دوباره خودم به آذین گفتم که نمی‌شود. این حرف‌ها فقط تویِ خیال است و فیلم هایِ آبکی... بعدش اما به این فکر کردم که کاش همین آدمی که حتی به ذهنش خطور نمی‌کند که من... اصلاً بیخیال. اینجور فکر‌ها آدم را دیوانه می‌کند و بعدش هرچه کمانچهٔ کلهر گوش بدهی باید بزنی زیرِ گریه...  

داشتم به خودم و این سی روزِ شهریور فکر می‌کردم. شهریوری که هجده روز و شبش به بی‌خوابی مطلق گذشت... فقط این را می‌دانم که این وقت‌ها، باید دستِ خدا را گرفت و برایش خواند: «امشب تمامِ عاشقان را دست به سر کن، یک امشبی با من بمان، با من سحر کن...»* بعدش کمی پشت به تابستان، میانِ خنکایِ پاییزی قدم زد و کمانچهٔ کلهر گوش داد و خندید.


* شعر از محمدِ صالح علایِ جان

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۳۹
زهرا منصف