پَرهــــــــون

مرا خود با تو چیزی در میان است

پَرهــــــــون

مرا خود با تو چیزی در میان است

پَرهــــــــون

هفت سال در بلاگفا نوشتم و حالا در بلاگ.
هفت سال نوشتن برایِ خودم عجیب است!
یعنی بلاگفا اگر کمی صبور بود، مهر 94 وبلاگم را می فرستادم مدرسه :)

آغازِ اینجا: 1394/03/17

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

آن روز که استعفایم را نوشتم و از دفتر کار بیرون زدم، با خودم عهد بستم که دیگر تویِ هیچ مؤسسۀ انتشاراتی کار نکنم، دیگر هیچ وقت نمونه خوانی نکنم، کتابی را دوباره از سر دلسوزی ویراستاری نکنم و هیچ وقتِ دیگر دنبالِ اعتلای فرهنگ نباشم! آن روزی که استعفایم را نوشتم و سپردمش به مدیر منابع انسانی و از دفتر بیرون زدم، به این فکر کردم که یک سال تلاشِ من برایِ فهم ترجمه هایِ بی‌سر و تهِ مترجمانِ به اصطلاح مترجم، هیچ نتیجه‌ای نداشت. به این فکر کردم که نگرانی‌هایم برایِ شب هایِ نشست کتابخوانی و رسیدن به مهمان‌ها و مرتب بودنِ همه چیز بی‌فایده بود. مثلِ کسی بودم که به امید ساختنِ دنیا برخاسته بود و آنقدر پس خورده بود که دیگر نایِ دوباره دست به زانو گرفتن و بلند شدن نداشت. تویِ دلم به آدمِ احمقی که شده بود مدیر یک انتشارات و اراجیف تنگِ هم می‌گذاشت و با عنوانِ کتابِ روان‌شناسی روانهٔ بازار می‌کرد فحش می‌دادم و حالم از تمامِ کسانی که نفهمانه می‌خواستند ادای آدم هایِ فهیم را دربیاورند به هم می‌خورد. 


 اما این تازه ابتدایِ تأثیرات بدِ یک محیطِ کاری مسموم بود. بعد از آن به تمامِ کتاب هایِ ترجمه شده که می‌رسیدم، یاد روزهایِ رفتنم به ارشاد می‌افتادم و اصلاحیه‌هایی که کتاب‌ها را سلاخی می‌کرد و در هفتاد درصد داستان‌ها، قصه جورِ دیگری القا می‌شد. بعد از آن، هروقت که کتابی را می‌خواندم، چشمم به اشتباه هایِ بی‌شمارِ تایپی می‌خورد. بعدش بی‌دقتی تایپیست و نمونه خوان و از همه مهم‌تر، ناظرِ فنی چاپ که تنها اسمش به طورِ تزئینی در شناسنامهٔ کتاب درج شده بود ذهنم را آشفته می‌کرد و کتاب خواندن را برایم سخت. 


جدایِ از تمامِ این حرف‌ها، بعد از این تجربهٔ کاری به این نتیجه رسیدم که هیچ وقتِ دیگر به کسی، یا اتفاقی، یا راه و روشی، زیادی لطف نکنم! به این نتیجه رسیدم که وقتی با آدم‌هایی کار می‌کنی که صرفاً عنوانِ کارِ فرهنگی را بر سر درِ دکانشان دارند و در دکانشان هیچ کاری جز بده بستانِ مالی نمی‌کنند، فرقی نمی‌کند که برایشان یک کارمند نگران و حساس و پیگیر باشی یا آدمی که صبح می‌آید و منتظر است که ساعت بگذرد به خانه برگردد. 


و در ‌‌‌نهایت یک توصیهٔ خواهرانه، دوستانه، رفیقانه: هیچ وقت از انرژی خودتان، در جهتِ اعتلایِ شعورِ کسی که مطلقاً نمی‌فهمد، خرج نکنید.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۹
زهرا منصف