در قلبم اتفاق های عجیبی در جریان است
مثلاً همین دیشب
گوزنی جفتش را از دست داد
و به نشانۀ سوگ
شاخ هایش را در بطن چپ فرو برد
صدایِ زنی می آمد که می گریست
و سرش را
بی سامان به دهلیزها می کوبید
مادری دختر شش ساله اش را گُم کرده بود
چنگ می انداخت به رگ ها
در قلبم
شبی ست که کودتا شده است...
مثلاً همین دیشب
گوزنی جفتش را از دست داد
و به نشانۀ سوگ
شاخ هایش را در بطن چپ فرو برد
صدایِ زنی می آمد که می گریست
و سرش را
بی سامان به دهلیزها می کوبید
مادری دختر شش ساله اش را گُم کرده بود
چنگ می انداخت به رگ ها
در قلبم
شبی ست که کودتا شده است...