پَرهــــــــون

مرا خود با تو چیزی در میان است

پَرهــــــــون

مرا خود با تو چیزی در میان است

پَرهــــــــون

هفت سال در بلاگفا نوشتم و حالا در بلاگ.
هفت سال نوشتن برایِ خودم عجیب است!
یعنی بلاگفا اگر کمی صبور بود، مهر 94 وبلاگم را می فرستادم مدرسه :)

آغازِ اینجا: 1394/03/17

بابلسر

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۰۶ ب.ظ
قرار بود برایِ عکسی بنویسم. نوشتم. با دلتنگی. با بغض نوشتم. تویِ خیالم رویِ یکی از سنگ هایِ کنارِ ساحلِ بابلسر نشسته بودم و آسمان خاکستری بود. دلم می خواست برایِ کسی حرفی را بگویم و نمی شد...

قصۀ بابلسر را به یادِ تمامِ محمدجوادهایی گوش کنید که در دلِ دریا نفس نفس زدند و دستی نبود دستشان را بگیرد.
ممنونم از مجتبا ناطقی عزیز که یکی از نگاره هایش واژه هایِ این قصه را جاری کرد.



بابلســر



 دونقطه: و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۱
زهرا منصف

از دستِ دوست هرچه سِتانی شکر بُوَد  (۰)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی