من یک قطعه به جهان بدهکارم
من هیچ وقت آدمِ اهلِ فیلم و فیلم دیدن نبودهام. همیشه میانه هایِ یک فیلم یا خوابم گرفته و یا از نظرم فیلم آنقدر حوصله سر بر بوده که ترجیح دادهام دکمهٔ آف را فشار دهم و به کار دیگری بپردازم. چند سالی ست که بعضی از رفقا در پیِ علاقهمند کردنِ من به فیلم هستند و موفق نشدهاند! اما چند سالِ پیش، یکی از همکلاسی هایِ دانشگاه بیست تایی فیلم آورد و گفت که از بینشان هرکدام را خواستم ببینم. بین بیست و خوردهای فیلم چهارتایش را انتخاب کردم. یکیاش پیانیست بود. راستش تنها معیارِ انتخابم، علاقهٔ دیوانه وارم به پیانو بود و نام کارگردان و بازیگر و هیچ چیزِ دیگر توجه مرا جلب نکرد، چون حقیقتا من فرقِ بینِ سینمایِ پولانسکی با جیم جارموش را نمیدانم هنوز، چه برسد که معیار انتخابم اسم این عزیزان باشد!
آن روز من بهترین فیلم زندگیام را دیدیم. لحظههایی که اشپیلمن انگشت هاش را روی کلاویه میگذاشت و مینواخت، دنیا برایِ من عجیبترین دنیا بود. راستش تویِ کلمات و جملهها نمیتوانم حسِ دیوانه وارم به پیانو را وصف کنم. با خودم عهد کردهام که اگر یک روز از عمرم باقی مانده باشد خودم را به یک پیانو برسانم و یک قطعه بنوازم و بعد بمیرم. و نمیدانید که وقتی یک آدم در جنگِ جهانِی، در قحطی، گرسنگی، دوری از خانواده و در تمامِ لحظههایی که پر از درد است و خطر، پناه میآورد به پیانو یعنی چه... میتوانم ادعا کنم که من یکی از پنج نفری هستم که حسِ اشپیلمن تویِ فیلم پیانیست را درک کرده است. اینکه یک آدمِ ضدِ فیلم با لحظه هایِ یک فیلم گریه کند، مو به تنش راست شود، و دلش هُری بریزد، یعنی که در دنیایِ تصویر و صدا یک شاهکار خلق شده است.
جدا از نگاهِ حسیکِ من به فیلم، قصه در این فیلم به طرزِ استادانهای پرداخت شده و من همین جا برایِ جنابِ پولانسکی کلاه از سر برمی دارم.
The Pianist
کارگردان: رومن پولانسکی
تهیهکننده: آلبرت س. رودی
نویسنده: ولادیسلاو اشپیلمن (کتاب)
رونالد هاروود (فیلمنامه)
بازیگر اصلی: آدرین برودی